دلی ک سوخت

ساخت وبلاگ
و هیچ وقت نفهمیدم ک چرا من همیشه باید حرف نزنم و تا کی این قلب باید طاقت بیاره و دلی ک همه حرفارو بشنوه و نگه داره از روز دوم مرگ پدر ک برای اولین بار ی سری ادمارو میدیدمو در گوشم میگفتن اگر اینجور ب خودت نرسی مهرداد ولت میکنهااااا و من تو دلم میگفتم اگر قراره بخاطر ظاهرم ولم کنه همین الان ول کنه و روی زخمی ک داشتم فقط نمک پاشیدن چراااا چون ک من فقط ارایش نمیکنم اخه مگ مراسم عزا نیس و انتظارات این مردم فقط خنجری بود ته قلبم و باز در گوشم میگفتن حواست بهش باشه ها سرو گوشش میجنبه و باز ته دلم میگف ن اعتماد کن و این حرفارو حرفای خاله زنکی میدونسم همیشه اعتقاد دارم کسی ک بخاد بره میره و کسی ک بخاد بمونه حتی تو طوفانم راهی برای موندن پیدا میکنه و افسار دلو باید باز گذاشت یا اسمی ک توی گوشیش سیو شده بود و بازهم گفتم ن اشتباه میکنی و کابوسایی ک هر شب رهام نمیکرد و چیزی ک شنیدم قبلا هم نامزد کرده و بهم خورده و این کمترین انتظاری بود ک میشد داشته باشم ک در جریانش باشم , دلم تنگه دل تنگ مینایی ک گمش کردم و قلبش الان سیاهه و نمیتونه ببخشه نمیتونه کسایی ک قلبشو شکوندن و دروغ گفتن و پنهون کردنو ببخشه تا اخر عمر , کاش یاد بگیرم حرف بزنم با روحم بازی شد با قلبم بازی شد اما اعتقاد دارم خدایی دارم ک جهانش گرده, هیچ حرفی نمیزنم ک اگر حق با من باشه ب زودی خیلی چیزارو میبینم فقط انقد میدونم خدا چیزیو نگه نمیداره شاید این خبر وقتی همه گیر بشه بگن مینا بی معرفت بود ک ول کرد اما خدایی ک اون بالاس شاهده ک چ جور بودم همون شبی ک یهو تصمیم گرفتم برم مشهد ۱۶ابان رفتم کارو باخودش ی سره کردم ک خودت راهو نشونم بده ک هرچی باشه کوچکترین گلایه ای ندارم و الانم میگم ممنونم بابت راهی ک برامون باز کردی شاید بگی این ک بن بسته اما ن برای من اغاز جاده ازادیه
+ نوشته شده توسط m!na در یکشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۵ و ساعت 21:33 |
مهرمینا...
ما را در سایت مهرمینا دنبال می کنید

برچسب : سوخت, نویسنده : 9mehrminaa بازدید : 135 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 17:36